در نشست ام آی جی تی
کارگردان پالایشگاه: وقت آن رسیده که یک خاکریز به عقب برگردیم
به گزارش ام آی جی تی، کارگردان فیلم «پالایشگاه» با اشاره به اینکه تمرکز ارگان های دولتی بر ساخت فیلمهای دفاع مقدسی در حدی است که انگار در دهه ۶۰ هستیم اظهار نمود: دیگر وقت آن است که از یک خاکریز عقب تر برویم تا به شهرها و مردمانی بپردازیم که انگار فراموش شده اند و بی توجهی به آنها هیچ توجیهی ندارد.
بهمن ماه سال قبل که تازه ترین فیلم مهرداد خوشبخت با نام «گل های باوارده» در جشنواره فجر نمایش داده شد، کارگردان فیلم نارضایتی خودرا بابت نسخه ناقص پخش شده با صراحت بیان و اعلام نمود که فیلمش به چند ماه زمان نیاز دارد تا تکمیل شود. حالا حدود یک سال قبل و فیلم مهرداد خوشبخت با نام «پالایشگاه» در حالی بتازگی به سینماها آمده که او این نسخه را درخشان می داند و به مخاطبانش هم سفارش می کند آنرا حتما روی پرده سینما تماشا کنند.
«پالایشگاه» با درونمایه ای از دو نوع نگاه و عملکرد روایت آنهایی است که معتقدند پالایشگاه نفت آبادان باید تخریب شود و دیگرانی که معتقدند باید نجاتش داد تا به دست دشمن نیفتد و این فیلم داستان تلاش چند نفر از کارکنان این مجموعه برای حفظ آن در ایام اول جنگ است.
خوشبخت در گفتگویی با ایسنا، علاوه بر اشاره به سختی هایی که ساخت «پالایشگاه» داشته است _ همچون همزمانی فیلمبرداری با التهاب های سال قبل کشور که امکان کوچکترین انفجار را هم از گروههای فیلمسازی می گرفت - از لزوم تولید فیلم هایی این چنینی سخن گفت و تاکید کرد، برای نسل جدید ناگفته های زیادی از جنگ وجود دارد که صرفاً در خط مقدم جبهه رخ نداده اند و اتفاقا هم اکنون زمان آن رسیده که باید با عبور از داستان های تکراری، یک سنگر عقب تر رفت تا آن چه را در شهرها و حمایت های پشت جبهه از نیروهای رزمی رخ داده، به تصویر کشید.
او دراین زمینه بر همراهی نهادها و ارگان های مرتبط به ویژه در تامین تجهیزات تاکید دارد.
خوشبخت در این مصاحبه همراه با علی طباطبایی (پخش کننده) در خبرگزاری ایسنا حاضر شد که مشروح آنرا در ادامه می خوانید:
فیلم «پالایشگاه» بااینکه در دسته فیلم های دفاع مقدسی قرار می گیرد ولی مثل فیلم های مرسوم جنگی صحنه های انفجار و خونریزی و... ندارد و در عین حال از آن دسته فیلم هایی است که باید حتما روی پرده سینما دیده شود. این در شرایطیست که تعداد فیلم های کمدی درحال اکران زیاد است و مخاطب هم بیشتر سراغ همان ها می رود. چه تمهیدی درنظر گرفتید تا فیلم «پالایشگاه» مخاطبان امروز سینما را تشویق به تماشا کند؟
نخستین نکته ضروری برای یک فیلم جذاب، داشتن داستان و درام است. برای داستان فیلم «پالایشگاه» هم به علت آنکه روایتگر مجموعه اتفاق هایی واقعی در ایام اول جنگ بود، باید حتما یک خط روایی جذاب پیش بینی می کردیم. این حداقل کاری بود که می شد انجام داد ولی در این که چهره فیلم به نظر جنگی می آید کاری نمی توان کرد چون فیلم در زمان جنگ اتفاق می افتد و یک ماجرای واقعی را روایت می کند که البته مربوط به جنگ نیست یعنی خاکریز و توپ و تانک و تفنگ ندارد بلکه مربوط به پشت جبهه و حمایت های پشت فضای جنگ است. ما فیلمی را می بینیم که در کارگاه مرکزی پالایشگاه، تعمیرات اسلحه و ماشین به انجام می رسد یا این که سوخت کشور را تامین می کند. در حقیقت انگار شرایط همین هم اکنون را مثل زمانی که با مشکل توزیع بنزین مواجه می شویم، روایت کرده ایم؛ فقط یک تفاوت مهم این است که هم اکنون افراد جوان تر جایگزین قدیمی های پالایشگاه و شرکت نفت شده اند. بدین سبب برای جذب مخاطب جدا از آن چه در فیلم انجام دادیم، تلاش هایی در حوزه تبلیغات توسط دوستان موسسه شهر فرنگ به خوبی انجام شده تا چهره جنگی به فیلم داده نشود. کمااینکه بجز دقایقی از فیلم که صحنه های انفجار دارد، «پالایشگاه» به آن معنا جنگی نیست.
در بخش تبلیغات از تنها حربه ای که می توانیم برای معرفی فیلم استفاده نمائیم همین است که بگوییم «پالایشگاه» فیلمی درباره ی روابط انسانی در دوران جنگ است همانند فیلم «آبادان یازده ۶۰» که قصه آن داخل ساختمان رادیو اتفاق می افتاد و حرفش این بود که این آدم های عادی در وضعیت ویژه به قهرمان تبدیل می شوند درست مثل «پالایشگاه» که یک عده با تلاش و انگیزه شخصی بدون این که کسی به آنها امر کند، قطعات پالایشگاه را به جهت اینکه حفظ شوند، از محاصره شهر خارج می کنند.
شما پس از فیلم «آبادان یازده ۶۰» تصمیم گرفتید «پالایشگاه» را بسازید؟ چون برمبنای آن چه در تیتراژ فیلم پالایشگاه دیده می شود بنظر می رسد مستندی هم از آن ساخته اید.
آنها مستند - مصاحبه هایی هستند که مقرر است در مستندی درباره ی پالایشگاه استفاده شوند ولی هنوز ساخته نشده است. قصد دارم برای حفظ تاریخ شفاهی پالایشگاه حتما آن مستند را بسازم.
باتوجه به سختی های ساخت چنین پروژه هایی بدون حمایت دولتی، از چه زمانی ایده ساخت پالایشگاه را در ذهن داشتید و چه زمانی شرایط ساخت آن فراهم شد؟
قبلاً در روایت فتح یک مستند دراین زمینه کار می شد که من در مرحله تحقیقات همکاری می کردم ولی به علت حادثه ای که برایم رخ داد نتوانستم کار را ادامه دهم. اما خودم آن تحقیقات دوست و استادم علیرضا اسلامی را ادامه دادم و به خیلی از عناوینی که درباره ی آبادان تا حالا گفته نشده برخورد کردم مثل رادیو آبادان، پالایشگاه یا ذوالفقاری. قصد داشتم یک سه گانه بسازم که با رادیو آبادان شروع شد، با «پالایشگاه» ادامه داشت و امیدوار هستم به ذوالفقاری که یک جنگ ۲۴ ساعته در آبادان است برسم. این موضوع ها از دل همان تحقیقات بیرون آمد و هرکس آنها را می شنید برایش تازگی داشت چون با آن چه تا حالا در حوزه جنگ و آبادان کار شده، فرق داشت.
مستند را چه زمانی مقرر است بسازید؟
فعلا درحال مذاکره با روابط عمومی وزارت نفت هستم و اگر هزینه آن فراهم گردد حتما ساخت آنرا پیگیری می کنم چون بخش عمده ای از آنرا با هزینه خودم ساخته ام. در حقیقت در سفرهای شخصی تحقیقاتم را بصورت تصویری هم ضبط می کردم و برای ساخت فیلم باید بازسازی هایی صورت گیرد که آنها هزینه هایی را لازم دارند و اگر آن هزینه فراهم گردد حتما کار را شروع می کنم، در غیر این صورت باید خودم به نحوی هزینه ساخت مستند را جور کنم.
به نظر می رسید اگر بنیاد سینمایی فارابی و وزارت نفت و بطور کلی بخش دولتی حمایت نمی کردند امکان ساخت «پالایشگاه» فراهم نمی شد. تجربه این مشارکت چطور بوده که قصد دارید یک دفعه دیگر برای مستند آنرا تکرار کنید؟
ماجرا اینطور بود که من تحقیقاتم را انجام دادم. بعد به یک ایده داستانی رسیدم، آنرا نوشتم و به یک طرح مفصل ۳۰ صفحه ای رسیدم. پیگیری های زیادی انجام دادم و وقتی در وزارت نفت آنرا مطرح کردم متوجه شدم که خیلی ها از این جریان (داستان واقعی فیلم) آگاه نبودند و وقتی متوجه چنین ماجرایی در زمان جنگ شدند، برایشان جذاب شد که همکاری کنند. البته نسل قدیمی وزارت نفت از این ماجرا آگاه بودند ولی نسل جدید آگاهی چندانی نداشتند که سر همین پروژه ارتباطی بین آن نسل قدیم و نسل جدید هم شکل گرفت. آقایایان فروزنده و قاسمی در روابط عمومی شرکت نفت نگاه بسیار عالی و متفاوت و فرهنگی ای داشتند در ادامه طرح را به فارابی ارائه دادم، در آنجا هم با نگاه مثبت آقای احمدیان (معاون فرهنگی) پروژه راه افتاد بدین سان وزارت ارشاد و وزارت نفت به هم وصل شدند، توافق کردند و فیلمنامه نوشته شد. در این راه ما یک قرارداد با فارابی داشتیم و فارابی هم قرارداد تولید را با وزارت نفت منعقد کرد و کار اینطور پیش رفت که از وزارت نفت پول به فارابی داده می شد و آنها هم به ما می دادند.
فیلم را چه زمانی کلید زدید؟
اول مهرماه سال ۱۴۰۱ فیلمبرداری آغاز شد و پس از ۷۲ جلسه هم به اتمام رسید. این ۷۲ جلسه برای فیلمی مثل «پالایشگاه» بسیار کم بود بخصوص آنکه برآورد اولیه ما ۹۰ روز بود.
یکی از دلایلی که ما فیلمبرداری را زود تمام کردیم بخاطر فشاری بود که برای رساندن فیلم به جشنواره وجود داشت. این فیلم جلوه های بصری زیاد و کلا پست پروداکشن سنگینی داشت. با آنکه بچه ها شبانه روز زحمت کشیدند ولی فیلم به روزهای اول جشنواره نرسید یعنی اصلاً آماده نبود که آنرا به جشنواره بدهیم
با چنین پروژه ای که فیلمبرداری آن هم ۷۲ روز طول کشیده بود بنظر می رسد خیلی طبیعی بود که آماده سازی نهایی آن زمان زیادی طول بکشد. چرا اصلا فیلم در جشنواره بود که تازه پس از به تعویق افتادن سانس اکران، نسخه ای برسد که با نارضایتی شما همراه باشد؟
یکی از دلایلی که ما فیلمبرداری را زود تمام کردیم بخاطر فشاری بود که برای رساندن فیلم به جشنواره وجود داشت. این فیلم جلوه های بصری زیاد و کلا پست پروداکشن سنگینی داشت. با آنکه بچه ها شبانه روز زحمت کشیدند ولی فیلم به روزهای اول جشنواره نرسید یعنی اصلاً آماده نبود که آنرا به جشنواره بدهیم چون هم با مشکلات فنی زیادی مواجه شدیم و هم لابراتوارها باتوجه به حجم بالای فیلم ها بسیار شلوغ بودند و نمی توانستند همه وقت خودرا برای یک فیلم بگذارند. همین اتفاق ها موجب شد فیلم به دو روز آخر جشنواره برسد و به علت همان فشار زیاد، یک فیلم به مفهوم واقعی ناقص را به جشنواره دادیم؛ یعنی از نظر خودم نسخه ای که در جشنواره نمایش داده شد اصلاً قابل دیدن نبود چون نه فقط ویژوال کاملی نداشت بلکه حتی نتوانسته بودیم رِندر نهایی را از پلان ها بگیریم و بسیاری از صحنه ها با کیفیت نبود. در سینمای رسانه منتظر شروع نمایش فیلم بودند و بابت همین مبحث کلی از آنها (اهالی رسانه) کنایه شنیدم چون تایم شروع فیلم مدام تغییر می کرد و آنها هم می گفتند اگر نمی خواهی فیلم را نمایش دهی چرا ما را در صف نگه داشته ای و من هم عذر خواهی می کردم ولی واقعا مسئله فنی بود. من برای رساندن فیلم، خودم در آن شب بارانی هارد را از آزمایشگاه گرفتم و با موتور به پردیس ملت بردم تا فیلم برای خبرنگارها نمایش داده شود. فیلم را کپی کردیم اما پِلِی نمی شد. باردیگر روی یک هارد سالن دیگر کپی کردیم که همه این ها زمان بَر بود تا در آن ترافیک فیلم را باردیگر به پردیس ملت برسانیم. در یک سالن دیگر امتحان کردیم ولی باز هم پلی نشد و اصلاً امکان نمایش فیلم در آن شب فراهم نشد. در آخر روز بعد همان نسخه باکیفیت پایین را خروجی گرفتیم و نمایش دادیم که خیلی بابت آن عصبانی بودم.
حالا از این نسخه ای که در سینماهاست راضی هستید؟
بله. پس از جشنواره کمی صدا را دستکاری کردیم، اصلاح رنگ و ویژوال افکت کامل شد و هم اکنون یک نسخه دیدنی برای اکران روی پرده سینما آماده شده و به نظرم حداکثر استعدادی که برای بخش های مختلف پست پروداکشن لازم بود به کار گرفته شده است و اگر ضعفی وجود دارد به من مربوط می شود.
در میکس نهایی آیا صحنه هایی کم و زیاد شده یا فیلم در تدوین تغییری کرده است؟
مدت زمان نمایش فیلم تغییری نکرده منتها برخی پلان ها به خصوص در بخش ویژوال افکت جایگزین شده اند.
در توضیح ابتدایی فیلم «پالایشگاه» به ۳۳۰ شهید پالایشگاه نفت آبادان اشاره می شود که فیلم به آنها تقدیم شده است. این تصمیم خود شما بود که همانند دیگر فیلم های دفاع مقدسی بطور مستقیم به شهادت یک رزمنده خاص اشاره نکنید؟
این ۳۳۰ شهید پالایشگاه مربوط به تمام هشت سال جنگ است ولی داستان ما در همان دو سه ماه اول جنگ رخ می دهد. البته در همان مقطع هم کسانی شهید شدند که اشاره شده ولی داستان فیلم مسیر دیگری را پیش می برد.
بسیار جای تأمل دارد که یک شهر هشت سال زیر بمباران بود ولی اجازه داده نشد آب تصفیه شده آن قطع شود و این آب فقط مربوط به مردم هم نبود بلکه رزمندگانی که در آن زمان مشغول جنگ بودند هم از آن استفاده می کردند اما هم اکنون مردم آبادان آب شرب را می خرند ومتاسفانه ظلمی که هم اکنون به آبادان و خرمشهر می شود هیچ توجیهی ندارد
این مسیر دیگر فیلم، بنا بر همان ایده ای است که قبلا هم در باره آن صحبت کرده اید که جنگ را از زوایای دیگری ببینیم؟ شما «پالایشگاه» را با چه نگاهی ساختید تا مثل خیلی از فیلم های امروزی دفاع مقدسی صرفاً حول یک قهرمان شهید پیش نرود؟
به نظر من بخشهایی از تاریخ جنگ ما مغفول مانده که بااینکه در کتاب ها ثبت شده یا در تاریخ شفاهی ها گفته شده ولی بسیار کم به فیلم تبدیل گشته است. عمدتا هم اگر این ها به فیلم تبدیل نشوند مردم در جریان آنها قرار نمی گیرند چون مگر چقدر مخاطب کتابخوان داریم؟ بنا بر این فکر می کنم هم اکنون وقت آنست که سراغ بخشهایی برویم که تا حالا به آنها پرداخته نشده است. ما درباره ی جبهه جنگ زیاد فیلم ساخته ایم یعنی از خط مقدم فیلم های متفاوت و زیادی تولید شده و همچنان هم ساخته می شوند در صورتیکه این جبهه جنگ، یک پشت خط مقدمی هم داشت. این باور وجود دارد که اگر بطورمثال ۲۰ درصد در خط مقدم می جنگیدند، ۸۰ درصد در پشت آن مشغول جنگ بودند که شامل تمام فعالیت ها و آدم ها از پایتخت و مرکز کشور گرفته تا شهرهای مرزی می شود ولی کمتر به آنها پرداخته شده است. در تیتراژ آخر فیلم تصویر مستندگونه ای وجود دارد که می گوید در طول هشت سال جنگ، آب تصفیه شده و آشامیدنی آبادان قطع نشد چون پالایشگاه بخش تصفیه آب خودرا قطع نکرد و ما بابت همین مسئله کلی شهید دادیم. این بسیار جای تأمل دارد که یک شهر هشت سال زیر بمباران بود ولی اجازه داده نشد آب تصفیه شده آن قطع شود و این آب فقط مربوط به مردم هم نبود بلکه رزمندگانی که در آن زمان مشغول جنگ بودند هم از آن استفاده می کردند اما هم اکنون مردم آبادان آب شرب را می خرند ومتاسفانه ظلمی که هم اکنون به آبادان و خرمشهر می شود هیچ توجیهی ندارد. همین طور گفته می شد وقتی برای هلیکوپترها روغن می خواستند، عده ای بودند که از جان خود مایه گذاشتند و این روغن را از پالایشگاه تامین می کردند تا به شهرهای مختلف فرستاده شود اما به هیچ کدام از این مساله ها پرداخته نشده است و فراموش شده که ما قهرمانانی داشتیم که مردم عادی بودند یعنی تفنگ در اختیار نداشتند ولی هیچ چیزی کمتر از آن بسیجی و ارتشی و تکاوری که با بعثی ها می جنگیدند، نداشتند. بدین سبب حالا بعد از آن که فیلم های زیادی در خط مقدم تولید شده، وقت آن رسیده که ارگان های دخیل در این ماجرا هزینه کنند و از داستان های غیرتکراری بگویند بخصوص آنکه پرداختن به تعدادی از این داستان ها می تواند از یک جنبه آسان تر باشد چون وقتی برای یک داستان یا فیلم وارد منطقه عملیاتی می شوید، خط قرمزها در خط مقدم بسیار زیاد است اما وقتی یک خاکریز عقب تر می آیی خیلی چیزها را می توانی آسان تر بگویی و هم اکنون زمان آنست که بگوییم در شهرهای مرزی چه اتفاقاتی افتاده است.
این نوع نگاه به علت آبادانی بودن شما بسیار کمک کننده است چون خیلی چیزها را خودتان تجربه کرده اید. از آن زمان بگویید. وقتی نخستین شعله های آتش جنگ در پالایشگاه نفت آبادان دیده شد که آنرا به نخستین شعله های آتش جنگ تعبیر می کنند، شما در آبادان بودید؟
بله. ما در آنجا بودیم و من کودک بودم، مدتی زندگی کردیم ولی بعد دیگر شرایط سخت بود و جنگ زده شدیم و از شهر بیرون آمدیم. البته هر از گاهی برمی گشتم چون در اهواز بودیم و فاصله بسیاری با آبادان نبود. در سال۱۳۶۵ حدودا ۱۵ - ۱۶ ساله بودم که به عنوان عکاس در عملیات والفجر ۸ در آبادان بودم؛ در همان شبی که غواص ها رفتند من هم رفتم و عکاسی و فیلمبرداری کردیم و بامداد آن روز هم به فاو رفتیم. در مجموع قصه های جذاب زیادی از همین سنگرهای پشت جنگ وجود دارد و بجز آبادان و خرمشهر شهرهای دیگری مثل قصر شیرین، کرمانشاه و ایلام هم قصه های زیادی دارند.
تجربه من بعد از فیلم «آبادان یازده ۶۰» که هیچ کامنت یا نقد رسمی منفی هم ندیدم نشان میدهد که نسل جدید از دهه های ۷۰ و ۸۰ که فیلم را دیده بودند اول علاقه ای به دیدن فیلم جنگی نشان نمی دادند به خصوص در جشنواره که بخاطر مجموعه بلیت هایی که خریده بودند، به اجبار به تماشای فیلم رفتند ولی وقتی از سالن خارج می شدند از همان ها هم واکنش های مثبت گرفتم چون این ها مطالب ناگفته ای است که نسل جدید باید آنها را بداند.
البته توجه فیلمسازها هم می تواند به این مسائل جلب شود، موقعیت هایی هم پیش می آید که برای یکسری فیلم ها سرمایه گذاری بیشتری انجام می شود؛ بطورمثال چند سالی بود که فیلم دفاع مقدسی نداشتیم طوری که وقتی «آبادان یازده ۶۰» در جشنواره فجر نمایش داده شد، فیلم جنگی زیادی در آن دوره نبود ولی بعد تصمیم گرفتند تعداد این فیلم ها را زیاد کنند تا امسال که انگار در دهه ۶۰ هستیم و همه ارگان های دولتی مشغول ساخت فیلم جنگی هستند. یک زمان هم بود که تمرکز بر ساخت فیلم درباره ی مجاهدین زیاد شده بود و حوزه هنری و سازمان اوج و... سراغ ساخت چنین فیلم هایی رفتند اما کسانی که پالایشگاه را دیده اند، می گویند پس از مدت ها یک فیلم سینمایی را روی پرده تماشا کرده اند از نظرتصویر و صدا که البته زحمت زیادی هم برای آن کشیده شد. یادم می آید برای صحنه انفجار تانکی گازوییل هیچ تصوری که چطور در می آید وجود نداشت و بعضی که وقتی فیلمنامه را می خواندند، به من گفتند فیلمنامه با شرایط سینمایی ما این صحنه ها موقع اجرا درنمی آید. حدودا هم سکانسی جا نماند که آنرا اجرا نکنیم و در بخش فیلمبرداری و ویژوال و بازیگران و همکاران جوانم با شجاعت و جسارت و استعداد و غیرت کمک بسیار زیادی کردند و نشان دادند که با همین امکانات می توان یک فیلم سینمایی خوب ساخت.
حالا که بر روایت های متفاوت از پشت خط مقدم و در شهرهای مرزی و جنگ زده تاکید می کنید، قصد ندارید سراغ ساخت فیلمی از دوران معاصر این شهرها، زندگی مردمانش و صدمه های جنگ بروید؟
سراغ این مساله ها هم می توان رفت و اگر اشتباه نکنم فیلم های خیلی کمی هم درباره ی جنگ زده ها ساخته شده؛ مثلاً آقای رحمان رضایی یک فیلم ساخته بود و همین طور آقای عیاری که امیدوار هستم هرچه سریعتر حالشان خوب شود، فیلم «آبادانی ها» را در هتل زیر پل سیدخندان که هم اکنون تخریب شده ساختند. درحقیقت فیلم های خیلی محدودی نه فقط در این مورد بلکه حتی در مورد خانواده ها شهدا و رزمندگان و زندگی عادی آنها تولید شده است وشاید از معدود نمونه های آن به فیلم «موقعیت مهدی» بتوان اشاره نمود که یک طرف جذاب تر ماجرا را نشان می داد.
ارزش قطعاتی که در همان ماه های اول جنگ از پالایشگاه نجات داده شد سه میلیارد و ۴۰۰ میلیون دلار بود. یعنی چند نفر تصمیم می گیرند تا این سرمایه مملکت را بدون این که کسی به آنها بگوید به این شکل حفظ کنند و هم اکنون جالب است که مشابه همین رقم را امروز به عناوینی دیگر در خبرها می شنوی که اختلاس می شود
در پرداختن به این داستان ها خط قرمزها کمتر نمی شود؟
اگر بخواهیم به صدمه ها بپردازیم خط قرمزهایی وجود دارد ولی اگر بخواهیم حماسه سازی نماییم، خط قرمزی نیست. یک اتفاق جالب که من اخیراً متوجه آن شدم و احتمالاً طرح آن سخت باشد این بود که طبق اسناد موجود، ارزش قطعاتی که در همان ماه های اول جنگ از پالایشگاه نجات داده شد و آنها را از آبادان خارج کردند، سه میلیارد و ۴۰۰ میلیون دلار بود. ما در زمان جنگ تحریم بودیم و این قطعات تمام پالایشگاه های کشور را سرپا نگه داشت. حتی بعد از جنگ هم وقتی می خواهند پالایشگاه آبادان را بازسازی کنند باز، همین قطعات است که به کمک می آید یعنی چند نفر تصمیم می گیرند تا این سرمایه مملکت را بدون این که کسی به آنها بگوید به این شکل حفظ کنند و هم اکنون جالب است که مشابه همین رقم را امروز به عناوینی دیگر در خبرها می شنوی که اختلاس می شود.
در چند سال قبل بازیگران سرشناسی به فیلم هایی که در دسته فیلم های دفاع مقدسی قرار می گیرند وارد شده اند مثل امیر جدیدی یا جواد عزتی. باتوجه به حمایت مالی که از جانب وزارت نفت داشتید نمی خواستید از بازیگران چهره استفاده کنید تا فیلم جذابیت های بیشتری برای فروش در گیشه داشته باشد؟
من در «آبادان یازده ۶۰» هم همین رویه را در پیش گرفتم. نمی خواستم سراغ استار بروم و دنبال این بودم تا همه کنار هم متعلق به خود آنجا باشند. در «پالایشگاه» هم از جانب صاحبان فیلم فشار می آمد که سوپراستار داشته باشیم ولی از یک طرف بودجه نداشتیم و از جانب دیگر من اصرار داشتم که بودجه دعوت از یک بازیگر چهره را برای خود فیلم خرج نماییم چون «پالایشگاه» فیلم استار نیست، فیلم اجراست. هم اکنون هم که نتیجه کار را می بینم به نظرم تمام بچه ها به خصوص بانیپال (شومون) و امیررضا دلاوری به عنوان بازیگران غیر بومی خیلی خوب، لهجه آبادانی را درآوردند و جنس کارگری آنها در نقش، خیلی خوب در فیلم نشست؛ حتی الهام نامی با وجود سکانس های بسیار اندکش در یاد مخاطب می ماند. البته این را هم باید اضافه کنم که «پالایشگاه» فیلم خیلی سختی بود و بخاطر همان پیگیری ها با چند بازیگر مطرح هم صحبت کردیم اما برخی از آنها می گفتند این فیلم خیلی دردسر دارد. همین پول را در تهران می گیریم چرا به گرمای آبادان بیاییم؟
با این وجود شما با یک بازیگر مطرح به نتیجه رسیده بودید تا در فیلم بازی کند که آن هم به حاشیه های زیادی ختم شد.
بله ولی چون ما هیچ نقشی در آن نداشتیم ترجیح می دهم دربار ه آن حرفی نزنم.
به فیلم برگردیم و صحنه هایی که از آبادان تصویر کردید. زمانی ناصر تقوایی می گفت برخی سمبل ها و مکان هایی که از جنگ در آبادان صدمه دیده اند باید حفظ شوند. شما چقدر از فیلم را در آبادان ساختید و فکر می کنید چقدر از آن چه آقای تقوایی می گفت در آبادان انجام شده است؟
فیلم را که بطور کامل در آبادان ساختیم و از پرده سبز و آبی هم استفاده کردیم متاسفانه مسئولین ظاهرا قرار نیست به آبادان و خرمشهر رسیدگی کنند و اصلا انگار مردم آنجا قوم فراموش شده اند مثل قوم سیستان و بلوچستان. یکی از عناوینی که من معتقدم باید درباره ی آن فیلم ساخت همین چیزهاست. مردم با دیدن فیلم «پالایشگاه» متوجه می شوند که آبادان چه بوده، چه آدم هایی در آن حضور داشتند و هم اکنون به چه شرایطی رسیده است. در زمان جنگ شهر در دست بچه های شرکت نفت بود؛ یعنی تمام شهر را بچه های شرکت نفت کنترل می کردند چون نظم و انضباط را می دانستند و خیلی فوری شهر را ساماندهی کردند. حتی این چاپ کوپن از آبادان شروع و بعد در کل کشور رایج شد. نخستین بار کوپن ها در چاپخانه آبادان به چاپ رسیدند و بعدها سهمیه بندی برنج و روغن به کل کشور رسید. ما صحنه های زیادی را بنا به داستان های مختلف اتفاق افتاده در فیلمنامه داشتیم که بخاطر طولانی بودن، مجبور به حذف آنها از فیلمنامه شدیم همچون این که پدر آن نقشی که امیررضا دلاوری آنرا بازی می کند، سرآشپز شرکت نفت بود و آشپزخانه شرکت نفت در ایام جنگ روزانه ۱۵ هزار غذا برای رزمنده ها و مردم داخل شهر می پخت. این ها اتفاق های خاصی هستند که برای مردم هم جذابیت دارند.
شما در زمان فعالیت پالایشگاه این فیلم را ساختید. در چه ساعت هایی در پالایشگاه حضور داشتید؟
ما در ساعت هایی در پالایشگاه کار می کردیم که کارکنان آنجا به ما می گفتند مگر دیوانه اید در این تایم فیلمبرداری می کنید؟ چون آنها بخاطر گرما ساعت ۱۱ تا ۲ ظهر کار خودرا تعطیل می کردند و این دقیقاً زمانی بود که ما همچنان کار می کردیم یعنی از بامداد تا غروب در پالایشگاه بودیم و بیشتر تمرکز ما هم در بخشهایی بود که کارهای اصلی پالایشگاه انجام نمی شد یا اگر هم دستگاهها روشن بودند کارکنان با ما همکاری زیادی انجام می دادند تا بتوانیم با سر و صدای کمتری صحنه ها را فیلمبرداری نماییم. خیلی از این کارکنان پالایشگاه از کسانی بودند که پدر، برادر یا عموی آنها قبل تر در گذشته های دور در پالایشگاه کار می کردند و بعضی سکانس هایی را که فیلمبرداری می کردیم آنها در جریان واقعی ماجرا بودند؛ حتی یکی از آنها گفت پدرش راننده لیفتراک بود و جزو کسانی بوده که شهید شده است. بچه های شرکت و مردم آبادان و خرمشهر و مسیولین پالایشگاه خیلی همراهی کردند. به نظرم علاوه بر مردم، قسمتی از مخاطبان اصلی این فیلم مسئولان هستند آن هم نه فقط مسئولان وزارت نفت، بلکه اتفاقاً مسئولان دیگر وزارتخانه ها را هم مخاطب این فیلم می دانم تا بدانند این پالایشگاه چطور و با چه غیرتیحفظ شده است.
قرار نیست فیلم جدیدی بسازید؟
چرا مشغول نوشتن فیلمنامه ای هستم که داستان آن به پس از زمان جنگ برمی گردد.
آقای طباطبایی کشاندن مردم برای دیدن این نوع فیلم ها در سینما با وجود تعدد فیلم های کمدی کار سختی است. در دفتر پخش چه برنامه هایی را در نظر دارید؟
هم اکنون ما با چند مسئله مهم مواجه هستیم همچون ایینکه به سینمادارها پس از دوران رکود نمی توان حق نداد چون دو سال کرونائی را پشت سر گذاشته، به شدت ضرر کرده و آنقدر هزینه هایش زیاد بوده که تازه با فروش امسال سینما به نقطه سر به سر با هزینه های سال قبلش رسیده است. از جانب دیگر مخاطب عادت کرده که فیلم کمدی تماشا کند یعنی حتی وقتی به سالنی می رود و متوجه می شود فیلمی که می بیند فقط به ظاهر کمدی بوده پس از چند دقیقه از سالن بیرون می آید بنا بر این شرایط اکران خیلی مشکل شده ولی با اینحال تلاش می نماییم در شهرستان ها و خصوصاً شهرهای فاقد سینما اتفاق هایی را برای پخش فیلم رقم بزنیم تا اکران های خارج از سینما داشته باشیم به خصوص آنکه مخاطبی که در این شهرهاست و هم آن دسته از تماشاگرانی که بوسیله سینماهای سیار فیلم ها را نگاه می کنند، به این جنس فیلم ها نزدیک تر هستند.
ما بیش از هر چیز باید تلاش نماییم فیلم «پالایشگاه» را به آن دسته از مخاطبانی برسانیم که این نوع سینما را دوست دارند و منتظر دیدن آن هستند و معتقدیم اگر مخاطب به سالن بیاید حتما از تماشای این فیلم لذت می برد.
البته به نظرم این انتظاری که امسال نسبت به فروش فیلم ها بوجود آمد، باید حتما تعدیل شود چون هم اکنون سینمدارها به فیلمی که ۵۰ میلیارد تومان می فروشد می گویند نفروخته است یعنی انگار فیلمی با فروش زیر ۱۰۰ میلیارد را خوب نمی دانند. این مسئله به نگه داشتن فیلم در سانس های گوناگون ضربه می زند. همین هم اکنون فیلم اگر فیلم «جنگل پرتقال» در سانس های محدود اما بطور پیوسته اکران شود مخاطب خودرا پیدا می کند و فروش بیشتری به دست می آورد در صورتیکه به چنین فیلمی فضا داده نمی شود و پس از مدتی اکران آنرا تمام می کنند و به جایش یک کمدی دیگر پخش می کنند. وقتی توقع فروش بالا می رود یک فیلم اجتماعی که ۲۰ یا ۳۰ میلیارد تومان هم بفروشد مثل یک اثر شکست خورده است در صورتیکه اینروزها در میان این همه فیلم کمدی یک انیمیشن داریم که ۵۰ میلیارد تومان فروخته و در باشگاه ۵۰ میلیاردی های سینما تنها فیلم غیر کمدی ماست اما به چشم هیچکس نمی آید. این روند سبب می شود سرمایه گذارها دیگر وارد حیطه فیلم های غیر کمدی نشوند. تمام این ها هم در شرایطیست که سال آینده تعداد فیلم های کمدی درحال تولید یا تولید شده، آنقدر زیاد است که به آسانی هر ماه می توان دو فیلم کمدی اکران کرد و اگر این اتفاق بیفتد فیلم دیگری را نمی توان با آنها روی پرده برد.
فیلم «پالایشگاه» امکان پخش تیزر از تلویزیون را دارد؟
طباطبایی: بله تعدادی تیزر داریم ولی پخش تیزر در ماهواره بسیار اهمیت دارد چون فیلم های کمدی که در شبکه های ماهواره ای تبلیغ می شوند سبب می شوند بیشتر مخاطبان فضای کلی سینمای ایران را صرفاً در همان محدوده ببینند در صورتیکه ما اصلا امکان پخش تیزر در ماهواره را نداریم و عجیب است که سینمادارها این نکته را بررسی می کنند که آیا فیلمی تبلیغات ماهواره ای دارد یا خیر و اگر داشته باشد به صورتی پوئن مثبت برایش شمرده می شود.
منبع: ام آی جی تی
این مطلب را می پسندید؟
(0)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب